پرستشگاه چشمانت/م . میشی
بنام او که هیچوقت تنهامون نمیذاره
با سلام خدمت دوستان عزیزی که همراهیم کردن
و بودنشون باعث دلگرمی منه
با ادامه ی معبد سکوت بنام پرستشگاه چشمانت
مجموعه ای از شعرها و دلنوشته هام
اینجا اومدم تا باز از همراهی شما بهره مند بشم
تشکر از همه شمانیست که نیست
دگر از چشم تو در خاطر من
خبری نیست که نیست
دگر از دیدن چهرت به خیالم
خبری نیست که نیست
دگر از خاطر من
گشته فراموش شب خاطره ها
دگر از آن همه شوق در دل من
خبری نیست که نیست
دل من همچو شمعی در باران
شده خاموش دگر
دگر از آن همه غوغا
خبری نیست که نیست
گر که قلبم شده اینک
سرد و خاموش چه غم !
غم همین است که ز معشوق
درونش خبری نیست که نیست
گر دلم با من بیچاره
نسازد چه باک؟!
باک از این است که در دل
ز حقیقت خبری نیست که نیست